«شهر» بهسان خانه شهروندان، هر ساله به خانه تکانی نیاز دارد. زنگاری زدوده؛ رنگ و جلایی خورده و اثاثیهای نو برایش خریده و نصب شود. به گاه فرا رسیدن بهمن و اسفند، روزشمار شهرتکانی به شماره میافتد. برای پیشواز نوروز و میزبانی درخور از میهمانان؛ مدیریت شهری آستین همت را بالا زده تا نشان دهد شهر با سال پار و قبلتر تفاوت کرده و مصداق «حول حالنا» گشته است.
حس نو شدن؛ سرزندگی و شادابی با آمدن سال نو در فضای شهر، جامعه را مبتلا به نشاط میسازد. برای شهروندان برخی شهرها چنین تجربهای دلچسب و همیشگی بوده و هستند شهرهای دیگر که نوروز با دیگر روزهای سال برای شان تفاوت چندانی ندارد. شهروندان در شهرهای دسته دوم هرساله بهجای حرکت در امتداد آینده از نظر سکون و تحول نیافتگی، شهر خود را محبوس در سالهای سپریشده میبینند. آبادان از شمار همین شهرهاست و وضع عمومیآن نشان نمیدهد در اندک روزهای مانده از سال، مهیای استقبال از نوروز شده باشد. نه آذینی و تزئینی، نه پروژهای و ساخت و سازی که زیبنده این نوشدگی باشد! هر چه میشود مشتی کارهای خرد است که همسنگ این همه بانگ و خروش تبلیغی نیست! کارهای رایج و وظیفهی جاری شهرداری در آبادان به جای پروژههای شاخص روایت میشوند. لکهگیری خیابان، نهالکاری، گُلکاری، نظافت، جمعآوری پسماند و از این دست خدمتهای پایه، با چنان طمطراقی گزارش شده که گویی اقدامیشگفتانگیز باید تلقی گردند! حق شهروندان بر متولیان مدیریت شهری، انتظار و توقع به عملگرایی بیشتر است. برای توضیح کمکاری هر چه گفته و روایت شود، در شمار بهانه و فرار از پاسخ تفسیر خواهد شد. شهروندان آبادانی عقیده دارند شهرداری و شورای این شهر به عنوان اصلیترین اجزای تشکیل دهنده ساحت مدیریت شهری نه تنها به مسئولیت خویش عمل نمیکنند که خود یکی از علل واپسگرایی این شهر بودهاند. در مقام بزرگترین متولی اجرایی و خدماتی؛ مهمترین دغدغهی شهرداری آبادان در دو دهه واپسین، معطوف به تامین منابع برای پرداخت دستمزد کارکنان و رفع چالشهای ابتدایی چون جمعآوری پسماند و زباله شهری بوده است! به دیگر سخن، گویی ارجمندترین رهاورد شهرداری برای شهرمان را باید خدمترسانی حداقلی بهحساب آوریم. به جای دستگاهی اجتماعی با نهادی خدماتی مواجه هستیم که تنها کاریکاتوری از یک شهرداری معیار است.
در جملهای کوتاه میتوان گفت، شهرداری آبادان «توان» مدیریت شهر را به طور کامل ندارد! یعنی شهرداری نمیتواند کاری درخور تحول و توسعه مورد انتظار شهروندان انجام دهد. این ناتوانی متأثر از فقر و بنیه مالی ضعیف است. به عبارت بهتر، شهرداری آبادان همانند پادشاه عریان داستان معروف «هانس کریستین اندرسون» میباشد. به تصور اینکه لباس نامرئی پوشیده و غیر او، هیچ کس توان دیدن چنین لباسی را ندارد. یکی باید تا از میان جمع، همچون کودک راستگوی داستان اندرسون، فریاد برآورد و این بار بگوید: «پادشاه عریان است». بیهیچ ملاحظهای و با صدای بلند بگوید: «او که نمیتواند خودش را اداره کند، چگونه میخواهد شهر را مدیریت کند؟» البته ادعای ناتوانی شهرداری نیاز به توضیح و کمیآمارخوانی دارد. از پایان جنگ تحمیلی تا هم اکنون، شهر آبادان با سه چالش اساسی مواجه بوده است؛ «وضع بد معابر اصلی و فرعی»، «معضل همیشگی پسزدگی فاضلاب و آبهای سطحی» و «واپسماندگی زیباسازی و امکانات شهری». دغدغههایی که مطالبه شهروندان دیگر شهرها نبوده و رفع آنها در آبادان همچنان خواستهای اصلی به شمار میروند. آبادان منهای این سه چالش نه یک شهر ایدهآل که شهری با معضل کمتر خواهد بود. به واقع بزرگترین ستم در حق شهروند آبادانی، معطل گذاشتن او در تکرار مطالبههای اولیه است. بیآنکه بداند و بتواند مطالبههای ثانویهاش را طرح کند. خواستههای امروزش با همانها که ۳۰ سال پیش تقاضایش را داشته، یکساناند. گونهای واپسگرایی که به جای نگریستن به افقهای آینده، میخواهد به گذشته بازگردد و شکوفایی نادیده و نسبی دیروزش را طلب میکند.
در انتها میتوان با دو پرسش باید شهرداری و شورای شهر آبادان را به چالشی جدی در زمینهی شفافیت و پاسخگویی دعوت کرد؛ تفکیک سالیانه و جمع کل عوارض حق آلایندگی از ابتدای پرداخت توسط پالایشگاه آبادان تاکنون چه میزان بوده است؟ این مبلغ کلان، صرف چه فعالیتها و چه فصلهای هزینهای در شهرداری آبادان شده است؟ به هر روی، شهرداری آبادان بهجای «حکمروایی شهری» به «خدمات شهری» اشتغال میورزد. به عبارت بهتر، عملکردهای موهوم در شهرداری، همچون لباس خیالی پادشاه در آن داستان است. اولویت نخست شهرداری آبادان، پرداخت حقوق کارکنان است نه هزینهکرد در پروژههای شهری! بنابراین میتوان استنباط کرد مردم و شهر آبادان، ناگزیر محبوس و قربانی فقر شهرداری خود شدهاند.